نقد و نظر دربارهٔ مناظرهٔ زیباکلام و سلیمینمین(۲)
یا اینطرف غش میکنیم یا آنطرف
سایتِ سرچشمه در ادامهٔ مبحثِ «مذاکره با امریکا یا مرگ بر امریکا؟» و مابینِ جلساتِ مناظره در این باره، دست به انتشارِ مطالبی در رد یا قبولِ نظراتِ دکتر زیباکلام و آقای سلیمینمین میکند. یادداشتی که در ادامه میآید نمونهای از این مطالب است
امتیاز:
سایتِ سرچشمه در ادامهٔ مبحثِ «مذاکره با امریکا یا مرگ بر امریکا؟» و مابینِ جلساتِ مناظرهٔ کارشناسان در این باره، دست به انتشارِ مطالبِ مخاطبان و کارشناسان در رد یا قبولِ نظراتِ دکتر زیباکلام و آقای سلیمینمین میکند. یادداشتی که در ادامه میآید نمونهای از این مطالب است:
یا از اینورِ بام، یا از آنورِ بام؛ همیشه به یک طرف غش کردهایم. «تعادل» مطلوبِ گمشده و بعیدِ ما بوده است. این روزها بحث و نظر دربارهٔ مذاکره یا مرگ بر امریکا داغ است و مجموعهٔ فرهنگیِ سرچشمه هم در ابتکارِ جالبی، فرصتی مهیا کرد تا دو کارشناس با دو نظرِ متفاوت کنارِ هم بنشینند و به جایِ کینهورزی که متأسفانه جزء اصولِ زندگیمان شده، گفتگو کنند. اما آنچه در این گفتگو مغفول مانده همان «تعادل» است.
دکتر زیباکلام که ظاهراً طرفدارِ مذاکره با امریکا است، چشم بر دشمنیهایِ امریکا با ملتِ ایران میبندد و میگوید: «امریکاستیزی کردهایم.» از طرفِ دیگر، جنابِ سلیمینمین هم برایِ مقابله با نظرِ زیباکلام او را به «برچسبزدن» متهم میکند غافل از اینکه خود در حالِ برچسبزدن به طرفِ مقابلش است؛ نه دفاع از نظرش.
طرفینِ مناظره -به زعمِ من- از اینور و آنورِ بوم افتادهاند. باید به دکتر زیباکلام یادآوری کرد که وقتی جوانان و زنان و پیرمردها و پیرزنها و کودکانِ ما از گرسنگی درحال تلف شدن بودند، سربازانِ خوشاندامِ امریکایی بعد از فتوحاتِ جنگِ جهانیِ دوم راست راست تویِ شهرهایِ ایران میچرخیدند و سناتورها و شرقشناسها و باستانشناسانشان هم مشغولِ تاراجِ آثارِ باستانیِ ایرانی بودند. این فقط بخشی از دشمنیِ دیرینهٔ دولتِ امریکا با ملتِ ایران است. آیا دکتر زیباکلام ماجرایِ کودتایِ 28 مرداد را فراموش کردهاند؟ جنابِ زیباکلام را به خواندنِ دو کتابِ «تاراجِ بزرگ» و «قحطیِ بزرگ» دعوت میکنم و همینطور خودم و همهٔ کسانی که امروز امریکادوست شدهاند.
اما از طرفِ دیگر، جنابِ سلیمینمین هم باید بداند که دشمنی به ذاتِ دشمنی، فایدهای ندارد. بهنظر میرسد سالها یک نوع دشمنتراشی و دشمنهراسی بوده است که بسیاری از حرکتهایِ سیاسی-اجتماعیِ ملتِ ایران را پیش برده است. یعنی خودآگاه یا ناخودآگاه، آگاهانه یا ناآگاهانه، امریکا به بزرگترین «دشمن» تبدیل شده و هر بار بنا بوده تا ملتِ ایران را به صحنهای دعوت کنیم، آنها را از دشمنِ بزرگ ترساندهایم. حال شاید لازم باشد کمی در این نوع هویتسازی تجدیدِ نظر کنیم. البته که بسیاری موافقِ تغییرِ رویکرد نیستند، چرا که متأسفانه هویتشان با دشمنی با یک دولت پرورش یافته و اگر بنا باشد این دشمنی کنار گذاشته شود، چیزِ بزرگی از دست خواهند داد و احساسِ خلأ عمیقی خواهند داشت.
صلح و مذاکره به ذاتِ خود مذموم نیست. بهنظر میرسد اصرار بر دشمنی با امریکا و گفتنِ مرگ بر امریکا چندان منفعتی برایِ ما ندارد. ما اگر خیلی زرنگ هستیم، آرمانهایمان را در درونِ نظامِ خودمان به سرانجام برسانیم و بعد از آن برایِ جهان برنامهریزی کنیم. با این همه، ناهوشیاری در مذاکره هم قطعاً به ضرر است؛ خصوصاً بیذکاوتی در مذاکره با طاغوت. اما گاهی لازم است با طاغوت صلح کرد تا زاد و توشه برایِ مبارزهای عظیمتر فراهم آورد.
علاوه بر همهٔ اینها، در حالی بسیاری تلاش میکنند شعارِ مرگ بر امریکا و مراسمِ آتش زدنِ پرچمِ ایالات متحدهٔ امریکا را باشکوهتر برگزار کنند، که ما در شعارهایمان حسابِ مردمِ امریکا و دولتِ امریکا را جدا نکردهایم. یادمان باشد که پرچمی که آتش میزنیم، پرچمِ یک ملت است! و رسانهها دقیقاً همین را برایِ مخاطبانشان برجسته میکنند. و یادمان نرود سفارتخانهای که تسخیر کردیم هم بخشی از خاکِ یک کشور بود. دینِ رحمانی که جوابِ دشمنی را با دشمنی نمیدهد! پس چرا باید پیروانش بابتِ جاسوسیِ یک دولت، به عملی دست بزنند که وجههٔ سیاسیمان را در عرصهٔ بینالمللی خدشهدار کند؟ شاید آنموقع زیادی هیجانزده و زیادی بیتجربه بودیم و نتوانستیم در چهارچوبِ قوانینِ رسمیِ بینالمللی با دشمن مقابله کنیم. اما آیا امروز هم پس از سالها بیتجربهایم؟