به گزارش روابط عمومی سرچشمه، دکتر اسماعیلی در این جلسه در خصوص حب انسان به ذات خود و این که شدیدترین و قویترین محبت، محبت انسان به خویش است بیان داشت: آدمى فرزند خود را دوست مىدارد، اگر چه هيچ نفع و لذتى از آن فرزند به او نرسد، ولی چون او را جانشين وجود خود بعد از مرگ مىداند، دوست مىدارد.
در ادامه گزیده ای از سخنان دکتر محسن اسماعیلی را می خوانید:
در پرتو نامه حضرت ابوتراب صلوات الله علیه به حارث همْدانی دریافتیم که مومنان دارای درجات متفاوتی هستند، و جای گرفتن در هر درجه ای مولود عمل خود ما است؛ اعمالی که در این دنیا انجام می دهیم و به عنوان « تَقْدِمَةً» یا «پیشکش» برای آخرت می فرستیم.
امّا چرا امام علیه السلام، مبنای ترفیع درجات مومنان را بر محور هزینه ای قرار دادهاند که آنان پیشاپیش می پردازند؟ پاسخ این پرسش را باید در تبیین نقش منحصر به فرد و تعیین کننده ای یافت که انفاق بر روح و قلب انسان باقی می گذارد؛ تا آنجا که قرآن نیز به صراحت اعلام فرموده است که: « لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ».
به منظور تبیین رابطه انفاق با ایمان باید به دو مقدمه توجه کرد؛ یکی محبت انسان به ذات خود و دیگری منافات محبت به خود با محبت به خدا.
مقدمه اول: حب انسان به ذات خود
انسان علاقه شدیدی به خود و متعلقات خود، یعنی خویشان و اموال خود دارد. دانشمندان اثبات کرده اند که شدیدترین و قویترین محبت، محبت انسان به خویش است. حتی گفته اند که علاقه انسان به فرزند نیز به محبت او به خودش باز می گردد. آدمى فرزند خود را دوست مىدارد و به خاطر او متحمّل مشقّت ها مىشود؛ اگر چه هيچ نفع و لذتى از آن فرزند به او نرسد، زيرا او را جانشين وجود خود بعد از مرگ مىداند و چنين مىانگارد كه بقاء فرزند نوعى بقاء خود اوست.
راز علاقه بیشتر افراد نسبت به نوه تا نسبت به فرزند نیز از همین جا آشکار میشود که نوه را تداوم بیشتر وجود خود می بیند. امیر مومنان سلام الله علیه در نامه مفصلی که در اواخر عمر شریف خود به فرزند بزرگوارشان نوشته اند، ابتدا یادآوری کرده اند که چون آفتاب عمر را در حال غروب می بینند از یاد غیر خود رو برگردانده و تمام توجه خویش را به سوی آخرت اختصاص داده است.
ممکن است کسی بپرسد: پس چرا به فکر فرزند خود بوده و چنین نامه مفصلی به او نوشته ای؟ امام پاسخ آن را چنین داده است: «وَ وَجَدْتُكَ بَعْضِي، بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي، حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي، وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي، فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِيني مِنْ أَمْرِ نَفْسِي، فَكَتَبْتُ إِليْكَ كِتَابِي هَذا، مُسْتظْهِراً بِهِ إِنْ أَنا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ»؛ تو را جزئى از خود، بلكه همه خودم يافتم. یعنی نه اینکه تو پاره تن من هستی بلکه تمام روح و جان من هستی؛ به طوری که اگر یک ناراحتى به تو رسد به من رسيده، و اگر مرگ دامنت را بگيرد گويا دامنمرا گرفته است. به همين جهت اهتمام به كار تو را اهتمام به كار خود يافتم؛ لذا اين نامه را براى تو نوشتم تا تكيهگاه تو باشد، خواه من زنده باشميا نباشم.
به همین ترتیب، محبّت به سایر نزديكان و خويشان و محبت به مال نيز در حقیقت به محبّت خود بر مىگردد، چرا که خویشان و اموال را وسیله ای برای حفظ و بقای خود می بیند.
مقدمه دوم: منافات محبت خدا با محبت غیر خدا
از سوی دیگر، محبت به خدا که اصل و اساس ایمان است، با محبت غیر خدا جمعشدنی نیست؛ حتی اگر آن «غیر خدا»، خودِ انسان باشد، باشد؛ چه برسد به نزدیکان و اموالش. چون خدا و غیر خدا نقیضین هستند و ممکن نیست که محبت به دو چیز متناقض با یکدیگر جمع گردد.
خداوند بزرگ به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله می فرمایدفقط تابع چیزی باش که از سوی پروردگارت به تو وحی میشود؛ که خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است. تبعیت و پیروی نشانه دلدادگی و تسلیم است. دلداده و تسلیم خدا باش نه دیگران. بر خدا توکّل کن، و همین بس که خداوند حافظ و مدافع انسان باشد!
سپس فرمود: «مَّا جَعَلَ اللَّـهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ»؛ خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده است. کنایه از اینکه دل که ظرف محبت است، یکی است و محبوبش هم باید یکی باشد. چون یک دل داری، یک دلدار هم بیشتر نمی توانی داشته باشی.
آری اشتباه نشود! می توان غیر خدا را هم دوست داشت؛ اما در طول محبت خدا و برای خدا؛ نه در عرض محبت خدا و مانند او. مهم این است که در یک رتبه و به یک اندازه نباشند و به هنگام تعارض « أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ» باشیم و همه محبوبان خود را فدای محبوب اصلی ؛ یعنی خدا کنیم.
آنچه بد است و قرآن از آن گلایه می کند، این است که بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب میکنند؛ و آنها را همچون خدا دوست میدارند. امّا آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا شدیدتر است.
در تمام آیات و احادیث نیز بر همین نکته تأکید شده است که حب مومن به خدا باید شدیدتر و قوی تر باشد تا ایمانش صادقانه و حقیقی گردد. امام صادق علیه السلام فرمود: «ايمان انسان به خدا ناب و خالص نشود مگر آن كه خداوند را از خودش و پدر و مادر و فرزند و زن و مالش و از همه مردم بيشتر دوست بدارد.»
قاآنی در مطلع قصیده ای طولانی گفته است:
رسمعاشق نیست با یکدل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن
ناجوانمردیست چون جانوسیار و ماهیار
یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن
یا اسیر حکم جانان باش یا در بند جان
زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن
جانوسیار و ماهیار نام دو وزیر و دستوَر؛ یعنی صاحب مسند در حکومت دارا است که بنا به گفته فردوسی در شاهنامه، به هنگام جنگ با اسکندر، به او خیانت کردند، و به امید کسب مقام در حکومت جدید اسکندر، دارا را به قتل رساندند. اما وقتی نزد اسکندر رفتند و گزارش خیانت خود را دادند، به دست خود او به دار کشیده شدند تا مبادا دیگر کسی دل در گرو محبت دو شهریار بندد.